جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۴ ق.ظ
شین و عین و را
ای به بالا چون صنوبر ای به رخ چون میم و ه
عنبر افشان زلف داری لب چو شین و کاف و ر
تا به گرد عارضت جانا کشیده خ و ط
مستمندم دردمندم تن گرفته ت و ب
ت و ب آمد به جانم ای صنم از عشق تو
داروی دردم تو داری در میان لام و ب
لام و ب بر لام و ب بنهاده باشم تا سحر
میم و ی در پیش باشد بسته باشد دال و ر
هر که نتواند ببیند عشق ما را اینچنین
بر دلش باشد هزاران خ و نون و جیم و ر
عاشقم بر آن جمال مهوش و زیبای تو
چون زلیخا بر جمال یا و واو و سین و فا
گر به گورستان مشتاقان گذر افتد تو را
مرده ها زنده کنی چون عین و ی و سین و ی
شاعران بسیار می گویند شعر با نمک
کس نگفته شعر مثل سین و عین و دال و ی
۹۴/۰۳/۰۱