وقتی میم رو می بینی که با یه آقائی داره قدم میزنه
امروز میرفتم موسسه که درس بدم تو راه دیدم عه میم . میم
سلام کردم از مادرش پدرش و برادرش ک الان دیگه باید یا اواخرابتدائی یا شایدم راهنمایی باشه پرسیدم
می گفت : محدثه مامانم خیلی از تو میپرسه و جویای احوالته (مثه مادرای همه دوستام :)) )
گفت : ازدواج کردی ؟
گفتم : نه ، تو چی ؟
گفت : نه ، این آقا همکارمه
خب تو یه رستوران یا کافه ، درست متوجه نشدم ، کارپیدا کرده تو گلسار +مثلا بالاشهر رشت+
میمِ چادری که از شهدا می گفت ، درد دین داشت
میمی که وقتی می گفت محدثه دنبال کارم من به دور از شانش میدیدم که هرجایی بره و سعی میکردم به ادم های فرهیخته و خوب معرفیش کنم حالا مانتوئی شده و تو یه رستوران ، کافه یا هرجای مشابهی کار میکنه .
گفتم خب دیگه از فلان جا و فلان آدما فاصله گرفتی؟
گفت: از همه چی دور شدم محدثه . از همه چی .
فکرکردم این همه چی یعنی همه عقایدش همه افکارش یا فقط ادم ها و اون جاها .
++حرف پشت بچه ی مردم درنیارید از حسادت
++دیدن زرنگه ، کاریه ، بلده ، اره کردنش ، اَرِه /// چاه مکن بهر کسی ، اول خودت دوم کسی
++این آدمی که جلو شما ها همه چیش اوکی به نظر میرسید ، کوه درد بود جماعت ، باسیلی صورت سرخ میکرد.
و تو میم عزیز من
وقتی پرسیدی آقای فلانی چ خبر
فکر میکنم کاش همون موقع ، تو و اون ازدواح میکردین ... میدونی اون دوستاش فکر کردن تو درشان اون نیستی مواردی رو بهم گفتن درباره اون فرد، که من پشیمونت کنم ...من سکوت کردم که خودت بشناسی و تصمیم بگیری اما اون دو نفر نذاشتن وبعد دیدم چ ها شد و چطور نذاشتن این اتفاق بیفته ، الان می بینم تو باکسانی شاید هم صحبت بشی و شاید کسی رو برای زندگی مشترک انتخاب کنی که هزاران بار بدتر از اون فرد باشه . و حداقل امیدوارم دینت برات بمونه .
* یا الله
یا رحمن
یا رحیم
یا مقلب القلوب
ثبت قلوبنا علی دینک